<$BlogRSDUrl$>




سلاطون 


زندگی هست. برش میخوره. کلمه میشه. میشه یه قصه ی خیلی کوتاهاز روزهای نه کاملن اما کمی معمولی. اما از ترس قضاوت شدن ه یا هر درد بی درمونی که دچارشم اینجا گفتنم نمیاد. نوشته نمیشه. به صفحه های خالی اینجا که میرسه انگار هیبتش رو برای نوشتن و خونده شدن از دست میده.
قرار هم نیست که اینجا کوه جا به جا کنیم که.
اینه که اینجوری مونده.



از این روزهای پر از دلتنگی و سرخوشی

ایمیل


خانوم حنا
سام
خونه‌ی قدیمی



Google Reader



آرشیو

javascript:void(0)